سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیا

بهار

    نظر

باز ک پنجره را ، که نسیم
روز میلاد  اتاق ها را
جشن می گیرد

و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده ست .

همه چلچله ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده ست

و درخت گیلاس
هدیه جشن اتاق ها را
گل به دامن کرده است .

باز کن پنجره را، ای دوست

هیچ یادت هست که
که زمین را عطشی وحشی سوخت ؟


ربگ ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد ؟

هیچ یادت هست؟
توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد؟

با سر و سینه گل های سپید
نیمه شب باد غضبنک چه کرد ؟
هیچ یادت هست ؟

حالیا،معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمن زار ببین

و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه تنگ
با همین دستی تهی

روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی ؟

توچرا سنگ شدی ؟
باز کن پنجره را

و بهاران را
باورکن .